تولدت مبارک فرناز

تولدت مبارک فرناز

حرف دل...

عجـــــــــایب هشت گانہ اَند...

آغــــــــوشِ "تـــــــــو"

هیچ بُعـــــــدی ندارد ..

واردش کــــــــــہ شوی ،

زمــــــان بی معنــــــــا میشـود...

بی آنکـہ نفـــــس بکشی روحـــــــــــَت تآزه می شود ..




چــرا آدمـــا نمیـــدونن بعضــــــــی وقتهــــا خـــــداحافـــــظ یعنـــــــی :


" نــــــــــــــــذار برم "



یعنـــــــی بــرم گــــردون


سفــــت بغلـــــم کـــن


...


ســـــرمو بچـــــسبـــون به سینــــه ت و


بگــــــو :


"خدافــــظ و زهــــر مـــار


بیخــــــود کــــردی میگی خدافـــــظ


مگـــــه میـــذارم بــــری؟!!

مــــــگه الکیــــــــه!!

” سکوت “


خطرناکتر از حرفهای نیشدار است


کسی که سکوت میکند ،


روزی


” سرنوشت “


حرفهایش را به شما خواهد گفت


سکوت همیشه به معنای رضایت نیست

گاهی یعنی خسته ام

از این که مدام به کسانی که هیچ اهمیتی برای فهمیدن نمی دهند

توضیح دهم...

خیــــــال کــــــــردم کـــه ایــــن گــــــوشه کنـــــــارا...

یکـــــــــــــــی داره هــــــــــــــــــــــوای کــــــار مـــــا را...

یکــــــی هـــــم ایــــن میــــــــــــون دلســــوز مــــــــا هســـت

نــــــــــــــــــــــــــــداره آرزو، آزار مــــــــــا را....

عــــــــــــجـــــب بـــــــــــالا و پـــــــــــــاییــــــــن داره دنیــا

عــــجـــــب ایـن روزگــــار دل ســـــــــــرده بـــــــا مـــــا...


مرگ انســـان زمـانیســت که...

نـــه شـــب بهانــه ای بـرای خـــوابـیـدن دارد

و نـــه صـــبح دلیلی بـرای بیــــدار شــــدن . . .


باید از یک جا "شروع" کنم...

به "تمام" کردنت...

اول از همه

پایت را از شعر هایم قطع میکنم

بعد، دستت را از سرم بر می دارم

بعد از آن هم، چشم از تو می پوشم

بعد هم

بعد ...هم

با خیالت چه کنم؟ لعنتی!؟

دلـم نـه عـشق میـخواهد ، نـه دروغــهای قـشنگ

، نـه ادعـاهای بـزرگ ، نـه بـزرگهای پـر ادعــا

.دلـم یـک فنـجان قــهوه داغ میــخواهد و یــک "دوســــت"

، کـه بـشود بـا او حـرف زد و بـعد پشیـــمان نـشد





طبقه سوم
بد نیست
طبقه هفتم
تمام ِ شهر پیداست اما کافی نیست
طبقه دهم
نه
مرا راضی نمی کند
باید جایی بلندتر باشد
جایی که وقتی پریدم مغزم بپاشد
جوری که تمام خاطراتم وسط ِ خیابان بریزد
مثلا بام ِ خانه تو!
همانجا که لباس های پسرت،پرچم ِ عشق بازی های تو و همسرت شده...
از این بالا
مرگ عاشقانه تر است...

بامزه...


آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟
بى وفا حالا که من افتاده‌ام از پا چرا؟

نوش دارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر مى خواستی, حالا چرا؟

عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توأم, فردا چرا؟

نازنینا ما به ناز تو جوانی داده‌ایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا؟

ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
این قدر با بخت خواب آلود لالا چرا؟

آسمان چون شمع مشتاقان پریشان می‌کند
در شگفتم من نمى پاشد زهم دنیا چرا؟

شهریارا بی حبیب خود نمى کردی سفر

این سفر راه قیامت مى روی تنها چرا؟



******************




************************




************




***********************************