در تنهایی خود لحظه ها را برایت گریه کردم
در بی کسیم برای تو که همه
کسم بودی گریه کردم
در حال خندیدن بودم که به یاد خنده های
سرد و تلخت گریه کردم
در حین دویدن در
کوچه های زندگی بودم که ناگاه به یاد
لحظه هایی که بودی و اکنون نیستی
ایستادم و آرام گریه کردم
ولی اکنون می خندم آری میخندم به
تمام لحظه های بچه گانه ای که به خاطرهیچ اشک هایم را قربانی کردم