پیرمرد و کارگر...

پیرزنی برای سفیدکاری منزلش کارگری را استخدام کرد.
وقتی کارگر وارد منزل پیرزن شد، شوهر پیر و نابینای او را دید و دلش برای این زن و شوهر پیر سوخت


اما در مدتی که در آن خانه کار می کرد متوجه شد که پیرمرد انسانی بسیار شاد و خوش بین است.
 او درحین کار با پیرمرد صحبت می کرد و کم کم با او دوست شد.
در این مدت او به معلولیت جسمی پیرمرد اشاره ای نکرد.
پس از پایان سفیدکاری وقتی که کارگر صورت حساب را به همسر او داد، پیرزن متوجه شد که هزینه ای که در آن نوشته شده خیلی کمتر از مبلغی است که قبلا توافق کرده بودند.
پیر زن از کارگر پرسید که شما چرا این همه تخفیف به ما می دهید؟ کارگر جواب داد: «من وقتی با شوهر شما صحبت می کردم خیلی خوشحال می شدم و  از نحوه برخورد او با زندگی متوجه شدم که وضعیت من آنقدر که فکر می کردم بد نیست. پس نتیجه گرفتم که کار و زندگی من چندان هم سخت نیست. به همین خاطر به شما تخفیف دادم تا از او تشکر کنم.» پیرزن از تحسین شوهرش و بزرگواری کارگر منقلب شد و گریه کرد. زیرا او می دید که کارگر فقط یک دست دارد

تولدم مبارک...

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

امروز تولده منه! 

 

روزی که خدا گذاشت که من به این دنیا بیام 

 روزی که خدا گذاشت من برایش بندگی کنم 

 

 

خدای مهربون از هرچی که بهم دادی ممنون 

 

 

امروز کسایی  تفلدمو تبریک گفتن که توقع خیلی ازشون نداشتم 

و از کسایی که خیلی توقع داشتم که اولین نفرات باشند که تولدمو تبریک بگن ـ نگفتن! 

خیلی دلم شکست 

 

مخصوصا از یه نفر که دیگه اصلا فکرشم نمیکردم که حتی یه تبریک کوچیک با اس نگه! 

 

 

واقعا آدم باید واسه کسی کاری کنه که

ارزشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ داشته باشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه 

 

بیخیال دیگه 

واسم مهم نیس 

        بریم تو کاره جشن 

 

                                               

 





 

 

. تولدم مبارک.