کهنه فروش داد میزنه چراغ شکسته میخریم….. کفشای پاره میخریم …. اسباب کهنه میخریم ….. بی اختیار دادزدم : کهنه فروش قلب شکسته میخری
دیگه یار نمی خوام وقتیکه می بینی عشق دوروغه چراغش بی فروغه آخه وقتی که وفا نیست عشقو عاشقی چیست؟؟؟؟؟؟
وقتی دهکده ای آتش می گیرد همه دودش را می بینند اما وقتی قلبی آتش می گیرد کسی شعله اش را نمی بیند
گرچه آب رفته بازآید به رود
ماهیه بیچاره اما مرده بود
بر سر پیمان خود محکم نبود
سهم من از عشق جز ماتم نبود
بر سر پیمان خود محکم نبود
سهم من از عشق جز ماتم نبود
گفت در عشقت وفادارم بدان
من تورا بس دوست میدارم بدان
شوق وصلت را به سر دارم بدان
چون تویی مخمور خمارم بدان
باتو شادی میشود غمهای من
باتو زیبا میشود فردای من
وای از آن شب زنده داری تا سحر
وای از آن عمری که با او شد به سر
مست او بودم ز دنیا بی خبر
نیمه شب آواره و بی حس و حال
در سرم سودای جامی بی زبان
دل به یاد آورد اول بار را
خاطرات اولین دیدار را
آن نظر بازی و آن اسرار را
آن دوچشم مست آهو وار را
خداحافظ همین حالا که من تنهام ، به شرطی که بفهمی جاریه اشکام ، به یاد اون همه تردید ، به یاده آسمونی که منو از عشق تو میدید ، اگه گفتم خداحافظ نه اینکه رفتنت سادست ، یه اینکه میشه باور کرد دوباه آخر جادست. خداحافظ واسه اینکه نبندی دل به رویاها ، بدونی بی تو ، با تو همینه رسم این دنیا